گول بیخودی خندیدیم که بگوییم دلی خوش داریم بیخودی حرف زدیم که بگوییم زبان هم داریم * و قفس هامان را زود زود رنگ زدیم و نشستیم لب رود وبه آب سنگ زدیم * ما به هر دیواری آینه بخشیدیم که تصور بکنیم یک نفر با ماهست * ما زمان را دیدیم خسته در ثانیه ها باز با خود گفتیم شب زیبایی هست! * بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود * ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم ما به هم بد کردیم ما به هم بد گفتیم * بیخودی داد زدیم که بگوییم توانا هستیم و گرفتیم کتابی سر دست که بگوییم که دانا هستیم * بیخودی پرسیدیم حال همدیگر را که بگوییم محبت داریم بیخودی ترسیدیم از بیان غم خود و,گول,شاعر,فریبا,بلوکی ...ادامه مطلب